این شعر رو امروز دومین بار هست که ارسال میکنم
ظاهرا میهن بلاگ غیرتی شده شعرم رو خودسرانه پاک میکنه
سب ولی نشسته
به روی زبان تو
دریا منزه
است از آب دهان تو
مثل مگس
ندیدن توعیب غنچه نیست
وقتی نجاست
است تمام جهان تو
می خواستی به
ظن خودت بی بها کنی
خورشید لکه
دار نشد با گمان تو
شاهین که هیچ
، نام تو سیمرغ هم شود
هرگز به گرد
ما نرسد آسمان تو
این چند روزه
نشر اکاذیب کرده اند
سگ برتر است
از تو و از دوستان تو
باید فقط به
دست مگس کش سپرد تا
یک کس نماند
از همه ی دودمان تو
شاعر احسان اکابری
سلام
احسان اكابری هستم
ساكن شهر چرام
استان کهگیلویه و بویر احمد
متولد شب یلدای سال 1363
دارای مدرك كاردانی كامپیوتر
ا
گاهی دلم آنقدر می گیرد که میمیرم
بین من و تو عشق می میرد که میمیرم
....................................................
دلم را برد و با اوراق درهم باز پس آورد
نفس را سینه ی غمدیده با غم باز پس آورد
.....................................................
از اینجا می روی بی آنکه با من سر کنی یک شب
نشد نامهربان درد مرا باور کنی یک شب
.......................................................
تیغ دشمن آشکار و زهر کین ها مخفی است
خنجر نا دوستان در آستین ها مخفی است
.......................................................
به وقت دل بریدن حل مشکل ساده تر می شد
اگر عادت نمی کردیم عمری ما به عادت ها
.......................................................
دائم به یاد روی توام من ولی چه سود ؟
یادی ز من نمیکنی ای بی وفای من
روزی فرا رسد که بجوئی مرا ولی
جز سنگ روی گور نیابی به جای من
دوستان عزیز من روزانه چند بار نظرات وبلاگم رو بررسی میکنم و در سریعترین زمان ممکن جواب نظرات رو می نویسم برای همین اگر جواب نظر شمارو ننوشتم بدونید که اینترنتم قطع بوده
خلاصه وصیت نامه من
بر روی گورم نه از طایفه پدری کسی بیاد نه مادری
حتی خانواده خودمو هم نمیخوام ببینم
بعد نگید من نگفتم
شیر مادرت حلالت